ضجه بوق، آوای رود
حرف برای گفتن، بسیار دارم اما مثل یک عقده، مثل یک بغض توی گلوم مونده و داره خفه ام میکنه...
فقط میتونم بگم خدایا آخر و عاقبت ما را به خیر کن. با این اوضاعی که آقایون راه انداختن...
جانم فدای تو ای رهبرم که اینقدر تنها و غریبی...
+ نوشته شده در چهارشنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت 17:8 توسط یک انقلابی
|